«استیو جابز» یک مشاجره است. مشاجره ای با تزریق مادهی انرژی زا تقویت شده، با حذف لنگی ها و کندی ها سرِ ضرب شده و با تحقیق و بازنویسیِ آرون سورکینِ نویسنده و تمرین بازیگران، بی تُپُق و حاضرجوابانه شده؛ یک مشاجرهی رویایی است. راوی در دام لذتِ دو سویهی یک مشاجرهی ذهنی اسیر شده؛ لذتی ناشی از خشم و «ترحم برای خود». خشم و ترحمی ناشی از گرهی عقده ها. عقدهی رانده شدن یک کودک از سوی پدر و مادر و عقدهی برتریِ یک مرد بالغ بر دیگران. «اندی: خیلی وقت پیش، تو یه بار تهدیدم کردی –استیو (مایکل فَسبِندر): مردم مجذوبِ آدمایِ با استعدادن. این موضوع بنظرِ آدمای بی بهره (از استعداد) تهدید کننده میاد. شاید تو باید بری پیش یه روانشناس. قطعا ضرر نمیداشت –منظورم این بود که تو عیناً تهدیدم کردی» عقدهی برتری استیو از یک سو، از سوی دیگر عقدهی دیگران که این برتری خواهی را به رویش می آورند «اندی: اینو توی چند ثانیه نمیشه درست کرد –استیو: تو چند ثانیه نداشتی، سه هفته داشتی. جهان تویِ یک سومِ این مدت خلق شد –خب، یه روزْ تو باید برامون بگی چه جوری انجامش دادی» که باعث خندهی دستیار همیشه همراه استیو میشود. خنده ای که با نگاهش به استیو سریع خورده میشود. اهمیتی ندارد که راوی با قرار دادنِ صحنه ای که در آن استیو متوجه در اشتباه بودن خود درباره موضوعی در طول سالیان متمادی میشود، سعی میکند میان خود و استیو فاصله ایجاد کند؛ که انگار جایی فراتر از عقده یا عقده های استیو ایستاده و در پی حل آن هاست. اهمیتی ندارد، چرا که پرداختن به عقده از طریق مشاجره ای که –با یک تقریب خوب- تمام اثر را پوشش داده، همدستی با استیو است در این عقده ای بودن و اجازه نمیدهد راوی فراتر رفته، به تصویر شامل زندگی نظر کند. تصویری شامل تمام رویدادها و فواصل زمانی میان آن ها. راوی به مشاجره حیثیتی میدهد که فاقد آن است. نَفَس زندگی، گذر زمان و فاصلهی آدم ها، هر مشاجره ای را از نفس انداخته، آتش آن را سرد میکند و فرصتی فراهم می آورد برای نظر به تصویر شامل و عبور از عقده ها. میتوان از نو در این آتش دمید و آن را شعله ور ساخت اما در طولانی مدت، نمیتوان آن را شعله ور حفظ کرد. راوی در مشاجرهی مصنوع خود فاصلهی زمانی و مکانی را حذف میکند تا التهاب را مدام کند و تصویر شامل را مخدوش. در صورتی که هدف زنده کردن این تصویر در یاد و توجه دادن به آن است. این گونه است که مو سفید کردن استیو نوعی وصلهی ناجور میشود، از سر ناچاری. نه اشاره ای به آن میشود نه استفاده ای قابل ملاحظه از آن. چرا که راوی فرصت نظر به تصویر شامل را برای خود نمیگذارد. چرا که تصمیم گرفته داستان خیالی خود را در ازدحام و عجلهی رونمایی از سه محصول جدید روایت کند:
سورکین در میان تمام رویدادها و روابط موجود در زندگیِ فردی به نام استیو جابز دست به انتخاب زده، سپس با دست کاری در واقعیتِ این رویدادها و روابط به روایتی رسیده که جهان بینی و نگاه او را نمایندگی میکند. نگاهی که در آن وسعت عقده ها چنان گسترش یافته که اجازهی نظر به تصویر شامل زندگی را نمیدهد.
استیو این جمله را میگوید و او درست میگوید. وقتی همه با یک تقریب خوب، مدام حرف میزنند و انگار که مست باشند، آنچه در سر دارند بر زبان می آورند، دیگر جایی برای نمایش نمیماند. حضور کارگردانِ «فیلم» در فاصلهی مابین جملات فیلمنامه است که تعیین کننده میشود. آن فضای خالی، قلمروی خدایی کردن کارگردانِ فیلم و آفرینش اوست و او اطمینان حاصل میکند که جملات، فضای خالی مقتضای طبع او را فراهم میکنند. حال اگر جملات فراوان شده، محتوای احساسی آن ها مرکز توجه را اشغال کند، فضای کار کارگردانِ فیلم باریک و باریک تر شده، کم توان در افزودن بر محتوای صحنه، در تقلا میشود از جملات عقب نماند.
رمان عصارهی اتفاقات و لحظات است نه وقوعشان؛ عصارهی وقوع است. تئاتر خود وقوع است. اما سینما منظری از وقوع است (منظری دور، نزدیک، متحرک، ثابت، روبرو و…) و تبدیل مناظر، در یک قاب یا قاب های متعدد. قابْ حاویِ منظری از وقوع است اما اعتباری شکننده دارد، چرا که حاوی عناصری سخن گوست. سلسلهی تصاویر متحرک زنجیره ای شکل میدهد با قابلیت پیگیری. حال اگر هر تصویر در تناسب با تصاویر دیگر ساختمانی معین را بنا کند، میتواند به منظری ارتقاء یابد که جهان بینی راوی را در پشت خود دارد؛ منظری که ابهام منجر به اکتشاف، خاصیت آن است. حال اگر جملات فراوان شده، محتوای احساسی آن ها مرکز توجه را اشغال کند، عامل واضح (جملات) عامل مبهم (تصاویر) را به یک دنباله رو تقلیل میدهد. چراکه با حضور عامل واضح، انگیختارِ کاوشِ در ابهامْ سرد شده، تصویر به عنوان عاملی فرعی پس زده میشود. در حالی که جملات خود باید بر ابهام اثر افزوده، انگیختار کاوش را تحریک کنند.
فراوانی جملات لزوما خطا نیست، اگرچه میتواند به دلیل اختلاف زبانی در پی گیریِ اثر اختلال ایجاد کند. اما مرکزیت دادن به جملات و محتوای احساسی آن ها گناهی کبیره است.
«سینما از سینما» به صورتِ مستقل فعالیت میکند؛ برای حمایت از آن، به بخش «دربارۀ ما» مراجعه فرمایید.